بچه دارشدم ومنکه توخونه پدری تنپروروتنبل بودم تنهابچه بزرگ کردم الانم دچارمشکلات افسردگی واظطرابم باخونواده همسرم رابطه خیلی محدوده وبیشترتنهام ولی خیلی احساس خستگی وپوچی میکنم فکرمیکنم نابودشدم خونوادمم درگیرمشکلات خودشونن واصلاحواسشون به من نیست دلم میخواددنبال شغل موردعلاقه که آرایشگری برم اماتنهایی پسرموچه کنم میترسم روانم اثربدبزاره
اگه دوس داشتین واسه حاجتم یه صلوات بفرستین