امروز این روز مهم و حیاتی و تاثیر گذار در سرنوشت آیندگانمون... منو پدر و مادرم شالو کلاه کردیم و ساعت 2 بعد از ظهر بدو که ر* ای بدیم... بعد از رسیدن به محل مورد نظر که یه مدرسه بود و ماشینمونو تو حیاطش پارکیدیم یکم حجابمونم بیشتر رعایت کردیم ( نمیدونم چرا ها) و رفتیم تو. ساعت دو بعد از ظهر در اون حوزه پشه هم بال نمیزد و الحمدالله خودمون بودیم فقط... آقای محترم مسئول دوتا برگه داد خدمتمون و گفت این آبیه مال مجلس شور* ای اسلامیه اون کرمه مال مجلس خ* برگان. کرمه رو بندازین تو ظرف در آبی و آبی رو بندازین تو ظرف با در کرم. مامانم خیلی جدی و شیک جلو ظرف آبی ایستاد و نوشت و اومد تا کنه که بابام بهش گفت عههه چرا مال خ* برگانو اینجا نوشتی؟؟؟ مگه گوش ندادی چی گفتن؟؟ منم در دل به مادرم میخندیدمو مشغول نوشتن بودم و داشتم برگه رو تا میزدم که بندازم تو صندوق که پدر محترم دوباره فرمود عهههه مگه نمیگممم این کاغذ ابی مال خ* برگانه؟؟؟ چرا عین مامانت اینجا نوشتی باز؟؟؟ من 😆😆 مامانم 😁 بابام 😡😠 قدم بعدی اصلاح کاغذ بود و مقداری خط خطی صرفا برای تزیین کاغذ بعد رفتیم سر اون صندوق در قرمزه و لازم به ذکره که بابام اون کاغذای ابی تو دستش بودن و شروع کردیم به نوشتن... که بابا ی محترم کم مونده بود با مادر دست به یقه بشه چرا که مادرجون نمیدونم به چه دلیل رو برگه کرم اسم نمایندگان مجلس شورای اسلامی رو نوشته بود !!!! دیگه دوباره یکم برگه رو با خط های کج و معوج مزین کردیم که اسم درست رو بنویسه مادرم... برگه کرمو انداختیم تو صندوقشو بابامم رفت برگه های ابی رو بندازه تو صندوق که مادرم در یک حرکت ضربتی به بابام گفت نههههه ( مثل این فیلم هندیا هست )
خدایا همون که تو میخوای درسته. ولی یکمم اونو که من میخوام به خوشی قاطیش کن. آمین..... 🙏🙏