یکبار سر این دعوا کرد ک خواستم عموهامو وعمه هامو دعوت کنم گفت کم دعوت کن و بدبخت پسرم چقد پول در بیاره بده ب فامیلای شما و اینا منم چند تا جوابشو دادم ک تو حرفاش گفت تو هیچکسو نداری اگ داشتی برا پسراشون میگرفتنت الانم همینجور ک پسرمو جادو کردی اومدی برو خونه مادرت ولمون کن..شوهرمم یکم بهش حرف زد زد و بیرونش کرد اونم افتاد گریه و دباره مظلوم نماییش کمکمش کرد و شوهرمو ساکت کرد و ب نفع خودش تمومش کرد