سلام دوستان .. بیایید اینجا یک بانک اطلاعاتی درست کنیم از واقعیتی که در مهد های خوش و اب و رنگ شهرمون اتفاق میفته تا با اطلاعات بالا و چشم باز گلهای زندگیمونو بهشون بسپاریم بدون اینکه ضربه ای به گلهای زندگیمون بخوره .. لطفا از همه مهدها بگید با ادرس . ممنونم از همکاریتون
************************************************** 59 مهرآفرین هاجر جلالی هاجر جلالی فارس ، شیراز ، خیابان همت شمالی ، خیابان صاحب الامری ، اولین فرعی سمت چپ کوچه 2/5 - 6302403 شیراز –
************************************************** 60 نیکان مریم قائمی مریم قائمی فارس ، شیراز ، بلوار مدرس ، خیابان فضل آباد ، سمت چپ کوچه شماره 6 - 7272329 شیراز –
من دختر 4 سالمو امسال گذاشتم مهد تازه تاسیس دنیای مهر توی بلوار پاسارگاد نرسیده به آپارتمانهای غزال با مدیریت خانم صباحی و خانم گودرزی و مسئولشونم آقای بهبود عسکری هستن
روز اول اینقد برخورد خوبی داشتن و با عزیزم و جانم ما رو تحویل میگرفتن که نگو ونپرس .. از اموزشهاشونمیگفتن و از وسایلشون و محیطشون و برنامه هاشون .. دخترمم خیلی خوشش اومد . یه ساختمان دو طبقه با وسایل بازی که دخترم خیلی دوسش داشت .. دخترم اصرار کرد از بین مهداییی که دیدیم حتما میخوام اینا بیام و من هم از اونجا که فکر میکردم مهد تازه تاسیس باید خیلی تلاش کنه مخصوصا سال اول که معروف بشه قبول کردم ولی اشتباه کردم ونباید تجربه رو فدای کسب شهرت میکردم .. از طرفی ظاهرا مسئولین اینمهد از کارمندان بهزیستی هم بودن
روز جشن اول مهر که شد همه مادرا و بچه ها رو دعوت کردن وقتی رفتیم شلوووووغ و پر از صدای گریه و داد و فریاد و خلاصه که یکی میگفت برید تو یکی میگفت برید بیرون ورود نمادین داریم و اینقد این دست و اون دست کردن که نهایتا خودشونم کلافه شدن و گفتن برید خونه نمیتونیم با این وضعیت جشن بگیریم و دختر منناراحت برگشت که پس جشن چی شد ؟ از فردا کلاساش شروع شد و دختر من هر روز بااشتیاق رفتن به مهد بیدار میشد و هر روز که بر میگشت با یه المه ذوق و خوشحالی میومد خونه و تعریف میکرد از بازیهاش .. بعداز یکماه با چشم گریون اومد خونه که مامان منو بردن طبقه بالا و از دوستام جدا شدم و بعد از پیگیری من متوجه شدم که یکماه دختر منو اشتباها توی کلاس پیش دبستانیها نگه داشته بودن صرفا به خاطر قد بلندش که فکر کردن پیش دبستانیه و اصلا به مدارکشون روع نکردن و بعد کلاس بندی کنن . اولین ضربه رو دختر من اینجوری خورد و تا چند هفته ناراحت ود که من دوستای خودمو میخوام تا اینکه دوستای جدید پیدا کرد و بی خیال شد .. ماه مهر گذشته بود و ابان ماه بود ولی هنوز خبری از اموزشهاشون نبود نه ورزششون نه قرآن نه خواندن کلمات نه سفال و نه خمیر بازی .. رفتم مهد و گفتن نه شروع کردیم ولی دختر من که چیز دیگه ای میگفت !! گفتن به حرف بچه ها گوش نکنین اونا نمیدونن چی بهشون اموزش داده شده!!!! تا اینکه دو هفته که از آبان میگذشت دختر من روز بروز غمگین و غمگین تر میشد مهد میگفت چون کماه اول فقط بازی بوده و بچه ها هر کاری دوست داشتن میکردن والان اموزشاشون شروع شده این رفتار مقاومت بچه در مقابل اموزش هاس !!! ولی دختر شاد من دیگه شاد نبود منزوی و غمگین و بهانه گیر شده بود .. آبان هم تمام شد و وارد آذر شدیم و یک روطز من رفتم برای گرفتن عکس پاییزی . قرار نبود والدین باشن ولی من رفتم و دیدم که مربیها چطوری با بچه ها رفتار میکنن مدیر که تا کسی از کلاسش بیرون میومد زیر بلشو میگرفت و مینداختش توی کلاسش مخصوصا بچه های شیطونو .. مربی بچه ها میگفتن دسشویی داریم با اخم و یه حالت بدی میگفت خب خودتون برید دیگهههههههههه و اینقد بچه ها رو تهدید میکردن که من همونجا تصمیم گرفتم دیگه دخترمو نفرستم به چی دلمو خوشش میکردم اخه ؟ اینم بگم دختر من مشکل شن کلیه داشت و تاکید کرده بودم اب همیشه دم دستش باشه ولی اکثر روزها اهمیت نمیدادن و دختر خجالتی من که روش نمیشد بگه اب میخوام هلاک میرسید خونه هر چی هم تذکر میدادم فایده ای نداشت .. بعد از چند وقت هم دخترم صبح گرسیه میکرد که کاپشن تنم نکن علتش رو که جویا شدم گفت مربیمون نمیزاره کلاه و کاپشنمو در بیارم میگن هوا سرده میرسید خونه موهاش فر خورده بود از بس تو کلاه مونده بود .. کاپشنش دقیقا همون مدلی تاهمونجایی که زیپشو کشیده بودم همونجا بود گل سر همون جایی که بود بودش .. پی گیر که شدم گفتن نه ما میگیم در بیارین خودشون در نمیارن ! در حالی که دختر من کلا کلاه و کاپشن کلافش میکنه و مهمونی هم میرم تو ماشین میرسیم سریع در میاره دوست نداره زیاد تنش باشه ولی اونا مجبور میکرد ن را چون دو تا از شاگرداشون مریض شده بودن تا 2هفته و نیومده بودن هوا هم سر یود ایا یک مهد نباید فکر گرمایش محیطشو بکنه ؟؟؟ در مورد کلاسها پرسیدم گفتن همش تشکیل میشه در صورت ی که نمیشد مدیر و معاون انکار کردن ولی مربی بعد از کلی صحبت کردن قبول کرد که بله هنور مربی قران نداریم .. وقتی هم برای بازی و سفال نداریم . مدیر هم گفت چن داریم به پایان 3 ماهه نزدیک میشیم مجبوریم فشرده کار کنیم تا مادرا میان دست پر باشیم !!!!!!!!!!!!!! یعنی به بچه ها اجازه بازی نمیدادن ولی همه اینا سوتی هایی بود که در حین حرف زدناشون میدادن و بعدا انکار میکردن که ما نگفتیم !!! دختر من تا به امروز فقط سلام کردن رو به انگلیسی بلده و علامت استاندارد !! رفتم ب ه مهدهای دیگه و دیدم که اموزشهاشون برقراره و اضافه تر هم انجام میشه ولی دختر من فقط همینو به اضافه چند تا شعر بلده .. گفتن بیاین به مهد تا اموزشهارو نشون بدیم و توجیهتون کنم .. رفتم با رفتار تندشون هم کنار اومدن ولی دیدم همه اموزشاشون خلاصه میشه به کتای که خود مهد تالیف کرده که همشون چیزای مبتدی بود به غیر از یکی دو مورد که خوب بود ... کتاب کار بهزیستی رو هم داده بودن ما تو خونه انجام میدادیم که بقیه مهدها گفتن ما اصلا اجازه چنین کاریو نداریم !!!یعنی همون یک ذره کاررو هم به خودمون محول کرده بودن .. بازی هم که نداشتن .. پس رفتارهای دختر من هیچکدوم بی دلیل نبود
حالم از هر چی مهد و محیط اموزشیه به هم میخوره . بچه بزرگ میکنی مثل برگ گل بی انصافا هر جور که دلشون میخواد و فقط بر مبنای منافعشون باهاش رفتار میکنن .. خانمه اومده میگه ما به بچه ها خوندن یاد ددایم از اونجایی که خدا بخواد ضایعش کنه گفتم دخترم بیا .. این کلمه چی نوشته گفت نمیدونم زدم اولین صفحه گفتم این ؟ نمیدونم هر چی گفتم گفت مامان من اینا رو بلد نیستم ..
بعد میگه سفال داریم (حالا بقیشون بعد از کلی چونه گفتن نداریم) گفتم مامان تو گل بازی کردی تو مهد ؟ گفت نه گفتم خمیر بازی چی ؟گفت نه مامان من خمیر دوست دارم اینا نمیزارن !!! مدیره هم گفت خب حتما نداریم !!!
فقط به فکر پولشونن اصلا هم اجازه نمیداد من حرف بزنم حسابی عصبیم کرد اخر سرم میگه زودتر اطلاع بدین من جایگزین زیاد دارم !!! یعنی نیومدی هم نیومدی لیست انتظارم پره ! انگار همه نشستن دستا زیر چونه یه دستم به اسمون که ای خدا بچمون اینجا ثبت نام بشه .. وافعا هم ظاهرش خیلی خوبه حیاط چمن و وسیله های بازی لوکس و چمن مصنوعی و داخل هم استخر توپ و قلعه بادی و سرسره و استخر شن و ماهی گهواره ای و .... ولی چه فایده وقتی اجازه نمیدن بچه بازی کنه همش وسیله ایه برای پول کشیدن از خانواده های بیچاره .. میگه خب داریم به پایان 3 ماه اول نزدیک میشیم مجبوریم فشرده کار کنیم تا خانواده ها برای جلسه میان دست پر باشیم!!! به قیمت ویران کردن روح و روان بچه !؟ واقعا که میگه هوا سرده نمیتونیم اجازه بدیم بچه بازی کنه .. والا بلا من خودم دخترمو صبحها میبرم پارک تواین فصل اینقدرم گرمه که هی میگه مامان کلامو درار کاپشنمو درار .. اینقد به بچه فرصت بازی ندادن دختر من که اون همه شاد بود افسردگی گرفته